یعقوب حمدی/ دلیلی
که باعث شد این مطلب را بنویسم برمیگردد به چند روز پیش که داخل مترو
بودم. نمیدانم شما چه مقدار به اطرافتان و اتفاقات آن توجه دارید؟ ولی
معمولاً بنده حواسم به اطراف هست و البته نه برای کنجکاوی. ماجرا از جایی
شروع شد که دو جوان داشتند با هم صحبت میکردند و بحث به فراموشکاری کشیده
شد و آنها شروع کردند به توجیه یکدیگر که من از تو فراموشکارتر هستم...
و طرف مقابل دلایل محکم تری میاورد که من فراموشکارترم. تا اینکه یکی از آنها شروع کرد به نقل خاطره روز گذشتهاش که: «من دیروز با شخصی قرار داشتم و آدرس را برایم پیامک زده بود و من داشتم حین خواندن آدرس از روی موبایلم داخل جیبم هم به دنبال آن (موبایل) میگشتم و فکر میکردم فراموش کردم گوشیام را از داخل ماشین بردارم. داشتم برای برداشتن آن به سمت ماشین برمیگشتم که ناگهان گوشی در دستم زنگ خورد و من از ترس، آن را به زمین انداختم. پس من فراموشکارترم!»
راستش به عنوان یک مدرس تقویت حافظه دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. جلو رفتم. سلام کردم و کارت ویزیتم را به آنها نشان دادم و گفتم: فکر میکنم شما واقعاً احتیاج به دوره کلاسهای حافظه دارید. با تعجب پرسیدند: چرا؟ بعد از کمی شوخی و خنده برای آنها گفتم که ما در کلاسهای حافظه اولین اصلی که آموزش میدهیم بحث اعتماد به حافظه هست و اینکه هرگز نگویید من فراموشکارم. (حتی به شوخی)
سمینار حافظه 2015 - «محمد سیدا» (اردیبهشت94)؛ با حضور یعقوب حمدی مدرس ذهن برتر«مدرسان موفق1»
همینطور
برایشان گفتم که: دانشمندان حافظه را به یک توری تشبیه میکنند. هر بار که
شما میگوئید «من فراموشکارم» منفذهای این توری بزرگتر شده و مطالب کمتری
را بخاطر میسپارید ولی هربار که به حافظهی خود اعتماد میکنید
و میگویید: «من مطالب را بهراحتی به خاطر میسپارم»؛ این منفذها کوچکتر و
کوچکتر میشوند تا اینکه کاملاً بسته میشوند. پس از گفتگوی کوتاهی، یکی
از آن دو نفر، به دیگری گفت: «ما داریم به خودمون تلقین میکنیم که آلزایمر
گرفتیم.»
بعد از خداحافظی، در ادامهی مسیر به کلمهی آخرِ آن فرد فکر میکردم:
"آلزایمر"...
راستی یک پرسش: شما چقدر برای مصّون ماندن از این بیماری تلاش میکنید؟
منتظر شنیدن پاسخهای شما عزیزان در پایین همین صفحه [نظرات] هستم.
(به امید داشتن مردمانی داناتر؛ تواناتر و شکیباتر و زیبا تر)